اشکباران - قسمت هشتم : بیعت با مشت بسته
بیعت با مشت بسته
بعد از این امیرالمومنین علیه السّلام را پیش ابوبکر آوردند و گفتند: دستت را جلو بیاور و بیعت کن. فرمود : به خدا سوگند، غیر از این بیعت من به گردن
شماهاست. (از روز غدیر)
عدی بن حاتم می گوید : به خدا سوگند، دلم بر هیچکس نسوخته جز بر علی بن ابیطالب علیه السّلام همان وقتی که گریبانش را گرفته و او را به سمت
ابوبکر می بردند ، می گفتند: بیعت کن. فرمود: اگر نکنم ، چه خواهید کرد؟ جواب دادند: سرت را از تن جدا می کنیم .
علی سرش را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا من تو را شاهد می گیرم که اینها آمدند تا مرا بکشندکه بنده خدا و برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله
و سلّم هستم .
گفتند : دستت را جلو بیاور و بیعت کن . حضرت نپذیرفت . به زور دست او را کشیدند . حضرت علی علیه السّلام انگشتان خود را جمع و دستش را مشت
کرد. خواستند همه انگشتانش را باز کنند نتوانستند . ابوبکر همان گونه دستش را بر دست مشت کرده ی علی کشید ؛ در حالی که علی به قبر رسول
خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم می نگریست ، فرمود:
برادر، این مردم توانم را بریدند و چیزی نمانده بود مرا بکشند. (1)
راوی می گوید : علی علیه السّلام با این دو بیت ابوبکر را خطاب کرد :
اگر با شورا کارشان را به دست گرفتی ، این چگونه شورایی بود که رای دهنده ای نداشت و اگر به خویشاوندی (با پیامبر) دلیل برای مخالفت خود می آوری
، دیگران که از تو نسبت به پیامبر سزاوارتر و خویشاوند ترند !؟
علی بسیار می فرمود : شگفتا! خلافت را به بهانه ی مصاحبت با پیامبر می گیرند اما به این که هم خویشاوند او باشی و هم مصاحب او نه؟! (2)
1) اعراف 7 / آیه ی 150.
2) علم الیقین ، فی اصول الدین، ج 2 ، صص 688 و 686 /: التهاب نیران الاحزان ، صص 70 و 70.
- << قبلی
- بعدی
- توضیحات
- شهادت
- 22 اسفند 1391
- خادمة الزهرا
- 20419
دیدگاهها
موفق باشید