ورود کاربران

علل زندانی شدن امام کاظم علیه السلام - علتِ دوم زندانی شدن امام کاظم

علت دوم زندانی شدن امام: فاش شدن سر واجب الاطاعت بودن امام نزد شیعیان

از جمله اين كه شيعيان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبرى را، كه به آنها گفته مى‏شد، مخفى نگاه داشته و اسرار رهبرى را افشا نكنند؛ طبيعى است آنگاه كه مطالبى درباره امامت موسى بن جعفر عليه السّلام و مفترض الطاعه بودن آن حضرت در جايى مطرح مى‏شد،  مشكلاتى را براى امام و نيز براى افراد مطرح‏كننده در پى داشت. اين مسأله در زمان امام صادق عليه السّلام نيز، كه منصور حساسيّت خاصى از خود نشان مى‏داد، مطرح بود. اشاره كرديم كه رعايت اصل تقيه در ميان شيعيان سبب مى‏شد تا دشمن تصور كند شيعيان كمترين اقدام سياسى بر ضد آنها نخواهند داشت و نهايت آن كه امامان خود را تنها به عنوان امام فكرى و معنوى مى‏پذيرند. به همين دليل خلفا به علويان زيدى مذهب كه به طور دائم در پى شورش سياسى بودند توصيه مى‏كردند كه، همانند عموزادگان خود- يعنى موسى بن جعفر- باشيد تا سالم بمانيد. «1» در حقيقت امامان شيعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت و رهبرى در خود و اثبات بطلان نظام حاكم، قيام بر نظام حاكم را در آن شرايط روا نمى‏ديدند، چرا كه موفقيتى براى آن تصور نمى‏كردند. اين روال پذيرفته شده در ميان شيعيان امامى بود. در عين حال، گاهى به سبب افشاى همين اعتقاد كه امام كاظم عليه السّلام، امام مفترض الطاعه است، گرفتاريهايى براى جامعه شيعه به وجود مى‏آمد. درباره زندانى شدن امام كاظم عليه السّلام، بايد گفت يكى از دلايل زندانى شدن آن حضرت در همين ارتباط بوده است. در كتابهاى روايى شيعه بابى تحت عنوان «باب تحريم اذاعة الحق مع الخوف به» «2» آمده كه حاوى احاديث فراوانى در اين زمينه است. اين روايات از امامان مختلف به ويژه از امام صادق عليه السّلام مى‏باشد. در رجال كشّى روايتى نسبتا طولانى از يونس بن عبد الرحمن نقل شده كه مى‏تواند نمونه جالبى براى بحث مورد نظر باشد. وى مى‏نويسد: يحيى بن خالد برمكى ابتدا نظر مساعدى نسبت به هشام داشت؛ امّا وقتى هارون به جهت شنيدن برخى از كلمات هشام بن حكم به او علاقه‏مند شد، يحيى كوشيد تا هارون را عليه او تحريك كند. از جمله روزى در اين رابطه به هارون گفت: هو يزعم أنّ للّه في أرضه اماما مفروض الطّاعة ... و يزعم أنّه لو أمره بالخروج لخرج و انّما نرى أنّه ممّن يرى الباد بالارض. او فكر مى‏كند كه خداوند امام ديگرى جز تو در روى زمين دارد كه طاعتش‏ واجب است ... و اگر او را امر به قيام كند، اطاعت مى‏كند، و افزود: ما البته او را از كسانى مى‏دانستيم كه قائل به خروج نيست و سر جايش خواهد نشست. پس از آن هارون از يحيى خواست تا مجلسى از متكلّمان برپا سازد و هارون در پشت پرده بنشيند تا آنان در بحث آزاد باشند. مجلس برپا گرديد و بحث شروع شد؛ اما به زودى به بن بست رسيد. يحيى پرسيد: آيا هشام بن حكم را به عنوان حكم قبول داريد؟ گفتند او مريض است وگرنه قبولش دارند، يحيى در پى هشام فرستاد. هشام ابتدا به خاطر پرهيزى كه از يحيى داشت نمى‏خواست در اين مجلس حاضر شود. به همين جهت گفت: با خدا عهد كرده‏ام پس از بهبودى به كوفه رفته و به طور كلى از بحث دورى گزيده و به عبادت خدا بپردازم. در نهايت به دنبال اصرار يحيى در مجلس حضور يافت و پس از اطلاع از مسأله مورد اختلاف، بعضى را تأييد و برخى ديگر را محكوم كرد. در پايان بحث يحيى از هشام خواست تا پيرامون فساد اين مطلب كه «انتخاب امام حق مردم است» اظهار نظر كند. هشام با اكراه در اين باره سخن گفت. يحيى از سليمان بن جرير كه كمى پيش از آن هشام قول او را رد كرده بود خواست كه در اين باره از هشام نظر خواهى كند. او سؤال خود را درباره امير المؤمنين على عليه السّلام شروع كرد و گفت: آيا او را مفترض الطّاعه مى‏داند؟ هشام گفت: آرى. وى گفت: اگر امام بعد از او دستور خروج دهد خروج مى‏كنى؟ گفت: او چنين دستورى به من نمى‏دهد ... سخن كه به اينجا رسيد هشام گفت: اگر تو مى‏خواهى كه بگويم، اگر او دستور دهد خروج مى‏كنم، آرى چنين است. هارون كه در پس پرده نشسته بود از اين سخن برآشفت ... پس از آن بود كه دنبال امام كاظم عليه السّلام فرستاد و او را به زندان انداخت. يونس بن عبد الرحمن پس از ذكر اين خبر مى‏افزايد: اين و جز اين، از دلايل زندانى شدن امام بود.

حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:397 الی 399

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید