ورود کاربران

تشییع آینه

 

 

تشییع آینه

 

نیمه شب تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

 

 

هفت تن، دنبال یک پیکر، روان

وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان

 

این طرف، خیل رُسُل دنبال او

آن طرف احمد به استقبال او

 

ظاهراً تشییع یک پیکر ولی

باطناً تشییع زهرا و علی

چهل قبر و غضب حیدری

چهل قبر و غضب حیدری

صبح آن شبى كه فاطمه زهراء را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده ميشد.
هنگامى كه مسلمانان از شهادت حضرت فاطمه آگاه و متوجه بقيع شدند مواجه با چهل قبر جديد گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهراء را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند.

عموم مردم از اين مصيبت ضجه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر شما بيشتر از يك دختر بيادگار ننهاد، فاطمه رحلت كرد و دفن شد و شما در موقع مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه‏اش نگذاشتيد و قبر او را هم نميدانيد!! آنگاه زعماى قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه را بدست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم.

هنگامى كه اين توطئه بگوش حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد آن حضرت در حالى كه: خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش پر، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را در موقع غضب و ناراحتى ميپوشيد و تكيه بر ذو الفقار كرده بود آمد تا وارد بقيع شد. شخصى در ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب است كه با اين حالت آمده است. على قسم ميخورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد.
عمر و يارانش با حضرت امير عليه السّلام ملاقات نمود و گفت:
يا ابا الحسن! چه منظورى دارى؟ بخدا قسم ما قبر حضرت فاطمه را ميشكافيم و بر جنازه‏اش نماز ميگذاريم.
حضرت امير لباسهاى وى را گرفت و او را از جاى بركند و بر زمين زد و فرمود:
يا بن السوداء! من حق (يعنى مقام خلافت) خود را بدين جهت از دست‏ دادم كه مبادا مردم از دين خويشتن برگردند. اما در باره قبر فاطمه: بحق آن خدائى كه جان على در دست قدرت او است اگر تو و يارانت راجع باين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال درگذر.
پس از عمر ابو بكر با حضرت امير ملاقات نمود و گفت:
يا ابا الحسن! تو را بحق پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است قسم ميدهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نميپسندى خوددارى مينمائيم.
راوى ميگويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند

زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(نجفى)، ص: 180-181

دخترم فاطمه بعد از من مظلوم واقع شده

دخترم فاطمه بعد از من مظلوم واقع شده

در كتاب: امالى مينگارد: موقعى كه وفات پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك گرديد آن حضرت بقدرى گريست كه ريش مباركش تر شد.

گفته شد: يا رسول اللَّه! چرا گريه ميكنى؟

فرمود: براى ذريه و فرزندانم و آن ستمهائى كه از ستمكاران امتم بعد از من به ايشان ميرسد ميگريم. گويا: ميبينم دخترم فاطمه زهراء بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا ميزند: يا ابتاه! احدى از امت من بفرياد او نميرسد.
وقتى فاطمه اطهر اين مطلب را شنيد گريان شد. پيغمبر اكرم به وى فرمود:
اى دختر عزيزم! گريان مباش! فاطمه گفت: پدر جان! من براى ظلم‏هائى كه بعد از تو خواهم ديد گريه نميكنم، بلكه بعلت مفارقت تو اشك ميريزم.
پيغمبر اعظم فرمود: اى دختر محمّد! مژده باد تو را! زيرا تو اولين كسى هستى كه در ميان اهل بيتم بمن ملحق خواهى شد

قبر حضرت محسن (عليه السلام)


 آيا حقيقت دارد که قبر حضرت محسن ـ عليه السّلام ـ در پاي درب نيم سوخته خانة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است؟

حضرت محسن (عليه السلام) فرزند سقط شده فاطمه (سلام الله عليها) است که پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) او را محسن ناميد1 و به وسيلة ضربات، غلاف شمشير قنفذ، غلام عمر2 و در اثر ضربات پاي عمر بن خطاب، در رحم مادرش سقط شد.3 هيچ يک از منابع معتبر تاريخي و مقاتل به محل دفن حضرت محسن ـ عليه السّلام ـ اشاره نکرده اند، امّا اين که حضرت محسن در پاي درب نيم سوخته خانة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ دفن شده، در کتاب جامع النورين چنين نقل شده است: بعد از آن که عمر با لگد بر پهلوي آن بانوي بزرگوار زد، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) روي زمين افتاد، هر طور بود از جا برخاست حرکت کرد و به خانه آمد و روي زمين افتاد و صدا زد: عمر مرا کشت. امير المؤمنين، آن امام مظلوم جلو آمد تا حال او را در آن وضع ديد، صدا زد: فضّه، فاطمه (سلام الله عليها) را درياب که درد او را فراگرفته است،

فضّه به ياري فاطمه(سلام الله عليها) رفت چند لحظه گذشت، به سوي اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمد، چيزي روي دست گرفته بود، حضرت پرسيد: فضّه اين چيست؟  پاسخ داد: مولاي من، بدن بي جان محسن است.

حضرت فرمود؛ من که نمي توانم از خانه بيرون روم و کسي را هم که ندارم او را به بقيع ببرد و به خاک سپارد، خودت او را در آستانه خانه دفن کن.4 گرچه منابع تاريخي به اين نکته اشاره نکرده اند ولي شايد با دو احتمال بتوان گفت که حضرت محسن در آستانه و پاي درب نيم سوخته دفن شده باشد.  احتمال اول: با توجه به محيط خفقان و جَوّ سياسي حاکم بر آن عصر که حضرت علي (عليه السلام) را در تنگنا قرار داده بودند تا براي تثبيت خلافت ابوبکر حتي با زور و آتش زدن خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ از آن حضرت بيعت بگيرند؛ مي توان گفت که شرايط آن عصر اين اجازه را به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نداد که حضرت محسن را در قبرستان بقيع دفن کنند.  احتمال دوم: اين که اگر حضرت محسن را در قبرستان بقيع ـ قبرستان عمومي مدينه ـ دفن مي کردند حتماً مقتل و تاريخ نويسان به آن اشاره مي کردند، پس عدم اشاره تواريخ به قبر آن حضرت شايد دليل بر اين است که حضرت محسن مخفيانه و در خانه دفن شده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:  1. حاج ملااسماعيل سبزواري، جامع النورين، انسان، ص206. 

2. علي اصغر يونسيان، ريحانة النبي، ص196.


 1- شيخ عباس قمي، منتهي الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ پانزدهم، 1382ش، ج1، ص238.
 2- مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1403ق، ج43، ص170. 
3- قزويني، سيّد محمّد کاظم، فاطمه از ولادت تا شهادت، تهران، نشر آفاق، چاپ ششم، 1381ش، ص372 
 4- ملااسماعيل سبزواري، جامع النورين، تهران، علميه اسلاميه، بي تا، ص206؛ و علي اصغر يونسيان، ريحانة النبي، چاپ اول، 1381ش، ص196

نهيب تر از شمشير برّان حجاج..!!!


نهيب تر از شمشير برّان حجاج..!!!

 

در كوچه پس كوچه هاي تاريخ قدم ميزدم و هماره به فكر غريبي و تنهايي مادر مظلومه ام فاطمه بودم كه مگر دشمنانش چطور به او ظلم كرده بودند مگر چطور او را در كوچه ها تازيانه ميزدندكه به نقل مولا علي پس از نود و پنج روز هنوز جاي تازيانه ها چون بازوبند بر دست مادر سادات بوده و دل شاه مردان و شيعيان او را آتش زده؟؟؟!!!...

 

...تا اينكه روزي در يكي از كتب  به نقل از كتاب شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد سني معتزلي جملاتي را ديدم و به مظلوميت بي نهايت آن بانو و بي رحم بودن و ظالم بودن قاتلش واقف شدم ....

 

...آري ديدم كه ...

ابن أبى الحديد در «شرح نهج البلاغه» دارد كه: درّة عمر أهيب من سيف الحجّاج «تازيانه دستى عمر، از شمشير برّان حجّاج بن يوسف ثقفى وحشتناكتر و ترساننده‏تر بود».

 

آري تازيانه قاتل مادر سادات از شمشير حجاج كه صدها هزار نفر از زير تيغ او عبور داده شده اند وحشتناك تر بوده و تمام بغض آن لعين در كوچه هاي مدينه بر بازوي مادر امام زمان خالي شده است و داغي به دل محبان و شيعيان آن حضرت گذاشتند كه تنها با ظهور منتقم آل محمد التيام ميابد

 

كاش به جاي تو مرا ميزدند             در وسط كوچه تو را ميزدند....