شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع
دل غريب من از گردش زمانه گرفت
به حسرت غم زهرا، شبي بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع
شكست و، ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت
ز اشك جاري چشمم، زچشمه سار دلم
در آن سحر، چمن عشق صد جوانه گرفت
ز پشت پنجرهها، ديدگان پر اشكم
سراغ مدفن پنهان و بينشانه گرفت!
نشان شعله و دود سراي زهرا را
توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت!
مصيبتي ست علي را، كه پيش چشمانش
عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت!
چه گفت فاطمه كانگونه با تاثر و غم
علي مراسم تدفين او شبانه گرفت؟!
فراق فاطمه را، بوتراب باور كرد
شبي كه چوبهي تابوت را به شانه گرفت
فضلالله قدسي (قدسي)
- توضیحات
- اماکن مذهبی
- 03 شهریور 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 3861