چرا اسلام؟ (1)
چرا اسلام
در مقاله قبل به ضرورت دين در زندگی انسان اشاره کرديم و بيان شد که دين به عنوان تعيين کننده بهترين علت ها برای استنتاج بهترين معلول ها برای بشريت کاربرد دارد. اما حالا به اين مطلب می رسيم که چرا از بين اديان بايد «اسلام» را انتخاب کنيم؟ مگر دين به عنوان کلی آن در تمام مواردش به انسان برای رسيدن به کمالات او کمک نمی کند؟، پس چرا ما «اسلام» را ناسخ اديان می دانيم؟ در اين بين اگر کسی با وجود اسلام عزيز، به سراغ ديگر اديان رفت، چه مشکلی برای او و انتخاب پيش رويش وجود دارد؟ اينها سؤالاتی است که در اين دو مقاله قصد پاسخگوئی به آنها را دارم.
آنچه دين مبين اسلام عهده دار تحقق آن است جايگاهی است که با رساندن بشريت به آن جايگاه، ادعای کامل ترين دين بودن را دارد. اما آيا کمال انسانی به چيست؟ اين سؤال کليشه ای را اين طور پاسخ می دهم: رسيدن به حدّ و مرزی که تمام حيثيات وجودی عالَم امکان در انسان موجود شود و منشأ تمام خيرهای عالَم گردد. درست است، اين همان مقامی است که بعد از خالق متعال، تنها برازنده جانشين او در افاضه وجود به ديگر مخلوقات کردن است. تنها انسان است که استعداد تبديل شدن به چنين موجودی را دارد. او می تواند به گونه ای باشد که تمام مخلوقات را تغيير دهد، رشد دهد و خلاصه تکوين را به دست بگيرد. اگر در بين اديان مختلف نظر کنيم، می يابيم که اکثر مردم کسانی را به عنوان ربّ (پروردگار) خود انتخاب کرده اند که در جهان هستی منشأ يکی از حوادث خارق عادت بوده اند ولو در حدّ داستان ها و افسانه ها! مثلا بت پرستان معتقدند که بتان، واسطه بين انسان و خالق جهان هستی هستند، و يا مسيحيان معتقدند که عيسی پيامبر (علی نبيّنا و آله و عليه السّلام) زنده کننده مردگان است و تغيير دهنده در تکوين است (مثلا می توانست آب را به شراب تبديل کند) و... پس اين اصلی است که وجود آن را اهل تمام اديان پذيرفته اند.
ولی نکته اينجاست که در هيچ دين و آئينی اولاً ادعائی که اسلام دارد موجود نيست، چرا که هيچ دينی به جز اسلام قائل نيست که کامل ترين انسان ها تنها به دست او و تحت فرامين او ساخته می شوند، و ثانياً از نظر عقلی اين جايگاه تنها اختصاص به اسلام دارد! توضيح آنکه اگر قبول کنيم تمام اديان بشريت از طرف خداوند متعال به انسان ها رسيده است -که البته اين مطلب مردود است و بسياری از اديان موجود منافات با کمالات خدای حکيم دارد و اصل استناد آنها به خالق هستی، همان نقص اوست و هيچگاه چنين خدای مدبِّر حکيمی دينی را برای توجه به خودش معرفی نمی کند که در آن دين تعليم نقص خدا به بندگان باشد- و همه در واقع منسوب به او باشند، بر همين خدای حکيم لازم است که با توجه به افزايش استعدادات آدمی در فهم و قبول معانی بلندتر نسبت به روزگار قبلشان، دينی را مناسب با سطح فهم و درک آنها و به مراتب پيشرفته تر از قبل برای آنها بفرستد. يعنی همان طور که معتقديم بشريت در طول روزگار متمادی هميشه رو به رشد بوده است و در حال ترقّی، به تناسب اين ارتقای قابليّات او، اعتقادات او نيز بايد کامل تر و عالی تر شود. در همين موضوع نقش اسلام به خوبی روشن می شود، چرا که اولاً از نظر دستوراتی که در اسلام مشاهده می شود، تمام دستورات کمالی و خير اديان ديگر در آن به نحو کامل تر و بهتر موجود است –و اين مسئله ای است که دانشمندان و علمای ديگر اديان نيز به آن معترفند- و ثانياً در هيچ کجای آن دستوری منافی با کمالات انسانی ديده نمی شود –چنان که بالعکس، در ديگر اديان، به حدّی از اعتقادات خرافی و دستورات مذموم وجود دارد که سياستمداران جامعه های مختلف بعضا نسبت به وجود چنين احکامی در بين دين خود اعتراض می کنند!- و ثالثا اديان قبلی نيز به محقق شدن چنين دينی خبر داده اند و متن کتب الهی آنها بوده است و رابعا به عنوان آخرين دين رسمی و کلی الهی شناخته شده و قبول شده است.
به هر حال آنچه ما در مورد اسلام مشاهده می کنيم و نه تنها ما، بلکه تمام متفکرين غرب و شرق به آن مُذعن هستند، رسيدن به کمالی است که هيچ دينی تا به امروز متکفّل رساندن انسان ها به آن حد نشده است. اين را نيز متذکر شوم که در هيچ دينی تا به امروز، بعد از پيامبر آن دين و جانشين رسمی او، کسانی پيدا نشده اند که در عمل، به اوج کمالات انسانی رسيده باشند، جز عالمان و عارفانی که در پرتو دين مقدس اسلام به اين درجه رسيده اند که با مراجعه به کتب مفصل اخلاقی و تاريخی، نمونه های بسيار آن يافت می شود.
فضلی خانی
- توضیحات
- تعریف اسلام
- 20 خرداد 1392
- فضلی خانی
- 7881
دیدگاهها