مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند
مردم چهار چيز را گرفتند و يكي را رها كردند
محمد بن يعقوب كلينى، از محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، و محمد بن الحسين، هر دو از محمد بن اسماعيل بن بزيع، از منصور بن يونس، از ابو الجارود، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مىكند كه ابو الجارود گفت: من از حضرت ابو جعفر شنيدم كه مىفرمود:
خداوند عز و جل، پنج چيز بر مردم واجب كرده است، و ليكن اين مردم، چهار چيز از آن را گرفتند، و يكى را رها كردند!
من عرض كردم: فدايت شوم! آيا نام آنها را براى من بيان مىكنيد؟!
حضرت فرمود: نماز، مردم در ابتداء نمىدانستند چطور نماز بخوانند، جبرائيل نازل شد، و گفت: اى محمد مردم را به نمازشان و اوقات نمازشان مطلع كن!
پس از آن زكات نازل شد، و گفت: اى محمد! مردم را به مسائل زكاتشان آشنا كن! همانطورى كه به مسائل نمازشان آشنا كردى! و سپس روزه نازل شد، زيرا قبل از اين نزول، رسول خدا صلى الله عليه و آله چون روز عاشوراء مىشد، به اطراف قريهها كه در حوالاى آنحضرت بودند، نماينده مىفرستاد، تا آن روز را روزه بگيرند، چون روزه نازل شد، در ماه رمضان كه بين شعبان و شوال است نازل شد.
و سپس حج نازل شد، و جبرائيل نازل شد و گفت: ايشان را از مسائل حجشان آگاه گردان! همانطور كه از نمازشان و زكاتشان و روزهشان آگاه گردانيدى!
و در آخر ولايت نازل شد، و اين نزول در روز جمعه در عرفات بود، كه خداوند عز و جل اين آيه را فرستاد:
اليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى، و كمال دين به ولاية على بن أبى طالب عليه السلام است.
پيغمبر اكرم، در اين حال با خود حديث نفس مىكرد كه: امت من تازه مسلمانند و به عهد جاهليت نزديك. و اگر من هر وقت ايشان را به ولايت درباره پسر عمويم على خبر دهم يك گوينده آنها چنين مىگويد، و يك گوينده ديگر چنان و البته اين را من به زبان نياوردم بلكه حديث نفسى بود كه در دل با خود داشتم-.
در اين حال اراده و عزيمت الهى به من رسيد و به شدت مرا بيم داد كه اگر تبليغ نكنم مرا عذاب خواهد نمود، و اين آيه فرود آمد:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس و الله لا يهدى القوم الكافرين.
رسول خدا دست على را گرفت، و گفت: ايها الناس! هيچ پيامبرى از پيامبران پيش از من نبوده است، مگر آنكه خداوند عمرى را به ايشان عنايت فرمود، و سپس آنها را به سوى خود خواند، و آنها دعوت او را لبيك گفتند و به دار آخرت ارتحال نمودند. و من نزديك است كه خوانده شوم و اجابت كنم! و من در پيشگاه خداوندى در موقف مورد بازپرسى قرار مىگيرم، و شما نيز بازپرسى خواهيد شد! شما چه مىگوئيد؟! امت گفتند: شهادت مىدهيم كه تو تبليغ رسالت كردى! و نصيحت نمودى، و آنچه بر عهدهات بود تاديه فرمودى! و خداوند عاليترين جزاى پيامبران را به تو مرحمت كند!
پيغمبر سه بار گفت: اللهم اشهد و پس از آن گفت: يا معشر المسلمين! هذا وليكم بعدى، فليبلغ الشاهد الغائب!
«اى گروه مسلمانان: اين (على) ولى شماست پس از من، و حضار بايد به غائبين بگويند، و مطلب را برسانند»!
حضرت باقر عليه السلام گفتند: سوگند به خداوند كه: على عليه السلام، امين خدا بود در خلقش، و امين خدا بود بر غيبش، و بر دينش، آن دينى كه آن را براى خود مىپسنديد و بدان راضى بود.
چون زمان رحلت رسول خدا فرا رسيد، على را احضار كرد، و گفت: اى على من تو را امين قرار مىدهم بر آنچه خداوند مرا بر حفظ آن امين قرار داده است، از علمش، و از غيبش، و از خلقش، و از دينش: آن دينى كه خداوند براى خود پسنديده است. اى زياد (ابو الجارود) سوگند به خدا كه اين امانت منحصر در على بود، و به خدا سوگند آنحضرت (رسول الله) هيچيك از خلايق را در اين امر با على شريك قرار نداد.
و چون زمان ارتحال على رسيد، پسران خود را خواست، و آنان دوازده نفر بودند، و به آنها گفت: اى پسران من! خداوند چنين تقدير و اراده كرده است كه در من سنتى را از حضرت يعقوب قرار دهد. حضرت يعقوب پسران خود را كه دوازده نفر بودند، احضار كرد، و آنها را به اطاعت از يكى كه معين كرده بود امر كرد. اى پسران من، من شما را به اطاعت از ولى و مولاى شما امر مىكنم.
آگاه باشيد كه اين دو نفر: پسران رسول خدا: حسن و حسين عليهما السلاماند. از اين دو نفر اطاعت كنيد، و گوش به فرمان آنها بدهيد، و ايشان را كمك و معاونت كنيد! زيرا من آنها را مورد امانت و امين امت دانستم در آنچه رسول خدا مرا مورد امانت و امين امت دانست در آن چيزهائى كه خداوند رسول خود را امين امت و مورد امانت خود دانست، از بندگانش، و از غيبش، و از دينش: آن دينى كه بر آن رضايت داشت، و مورد پسند و امضاى خود دانست.
و بنابر اين همان منزله و مقامى را كه خداوند بر على نسبت به رسول خدا معين كرد، همان منزله و مقام را براى حسنين نسبت به على مقرر كرد، و هيچكدام از اين دو (حسنين) بر يكديگر فضيلت و برترى ندارند، مگر به زيادى سن. و روى همين زمينه هر وقت حسين عليه السلام در مجلس حسن عليه السلام حاضر مىشد، به احترام برادر بزرگتر هيچ سخنى نمىگفت، تا از آن مجلس برخيزد.
و چون زمان رحلت حسن عليه السلام رسيد، اين امر ولايت را به حسين عليه السلام سپرد. و چون زمان رحلت حسين عليه السلام رسيد، دختر بزرگ خود: فاطمة بنت الحسين را خواست، و نامهاى پيچيده و سربسته با وصيت ظاهر و آشكارى را به او سپرد. چون در وقت ارتحال حسين عليه السلام حضرت سجاد به مرض دل درد و شكم درد (اسهال) مبتلا بود، و دشمنان همان مرض را براى او كافى دانستند، كه با آن رحلت كنند، و متعرض كشتن او نشدند.
فاطمة بنت الحسين آن نامه و وصيت را به على بن الحسين سپرد، و سوگند به خداوند كه آن نامه و وصيت به ما رسيده است.
امام شناسى، ج7، ص: 93 تا 95
- توضیحات
- امامت
- 02 خرداد 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 5230