نور ملکوت نماز در بیانات علامه طهرانی قدس الله نفسه المبارکة
مجلس اول
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و الصّلاة على محمّد و آله الطّاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدّين
اتْلُ ما أُوحِىَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاة إِنَّ الصَّلاة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُون [1]
نماز خلوت بنده است با خداى خود، و راز و نياز گفتن و تعريف و تمجيد نمودن و استمداد و استنصار كردن و غرق انوار جمال و عظمت او شدن. انسان چون به خود نگرد در خود دو امر مىبيند: يكى بدن او كه مانند ساير موجودات خارجى در تغيير و تبديل و كون و فساد است، و ديگرى حقيقت او كه با تغييرات و تحوّلات عالم خارج متحوّل نمىگردد. در نماز انسان قلب و همان حقيقت خود را محو در عظمت آن موجود ازلى و ابدى كه تمام موجودات قائم به اوست مىنمايد، و خود را بدان ابديّت مىپيوندد، و به ذكر او و ياد او آرامش مىگيرد؛ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب [2]
انسان در هر لحظه از افكار و خواطر خالى نيست؛ در سكون و حركت، در خواب و در بيدارى. افكار و خاطرات مانند موجهاى خروشان از اصقاع و نواحى نفس هجوم مىآورند، و ملكات مكتسبه و برخورد با مشاهدات روزمرّه هر دم بر انسان خاطرهاى مىزايند. اين خاطرات مانند تيغهائى آبدار و شمشيرهائى برّان بر قلب حمله نموده، او را در پرّه مىافكنند و جريحهدار مىكنند؛ از هر خاطرهاى بگريزد به خاطره ديگرى دچار مىشود. گريز از خاطره نيز بنوبه خود خاطره جديدى است. صور و اشكال موجودات فانيه صف بسته، دائماً در ذهن او رژه مىرود و ميدان نفس را محلّ تاخت و تاز خود قرار مىدهند؛ مولاى رومى محمّد بلخى فرمايد:
جان همه روز از لگد كوب خيال وز زيان و سود و از بيم زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فرّ نى بسوى آسمان راه سفر
حقيقت نماز حضور قلب است و حضور قلب مستلزم نفى خواطر
در اين صورت روح ملكوتى مجروح و شكسته و خسته و مهجور مىماند. نماز يگانه ارتباط و اتّصالى است كه ناگهان او را از اين هياهو مىرهاند؛ چون حقيقت نماز حضور قلب است، و حضور قلب مستلزم نفى خواطر و توجّه تام به ذات اقدس ربوبى است. لذا با اين توجّه تمام خاطرات مضمحل مىگردد، افكار و خيالات نيست و نابود مىگردد، آن لشكرهاى صف كشيده شده افكار و آن تداعى معانى صور و اشكال مانند نمك در آب حل مىشود، و آن آشوب و هيجان تبديل به آرامش و سكون مىگردد. آن گرد و غبار خيالات تبديل به زمين سرسبز و خرّم و آب پاشيده شده، آن امواج پرخروش تبديل به يك آب صاف وآرام مىشود. و معلوم است كه اقلّ فايده آن استراحت موقّتى از پريشانى حواس و افكار، و فائده مهم آن اتّصال به ابديّت و خداوند جلّ و علا است. چون آئينه دل صاف شد و آب خروشان آرام گرفت و گرد و غبار شهوات و افكار مشوّش نشست، جلوه خورشيد حقيقت و شمس سرمدى در قلب واضح مىشود؛ بنده خداى خود را مىبيند، با او مىگويد و با او مىشنود.
يكى از بزرگان مىفرمايد: من هر وقت بخواهم خدا با من صحبت كند قرآن مىخوانم، و هر وقت بخواهم من با خدا تكلّم كنم نماز مىخوانم چه حال بهتر از اين حال كه انسان دمى مغز خود را از فكر اين دنياى پر شر و شور خالى كند (دنيائى كه عيشش توأم با ناگوارى و حياتش توأم با موت و شاديش مقرون با سوگ و ماتم است) و توجّه به حرم انس و مقام قرب و محل أمان بگرداند، و به ابديّت پيوسته شود.
معنى آيه شريفه تنها اين نيست كه نماز انسان را از فحشا و منكرات ظاهرى باز مىدارد، بلكه اين افكار و خيالات كه فحشا و منكرات واقعى است و دشمنان راه سلوك و تجرّد، با نماز كه همان توجّه كامل به حضرت رب الأرباب است همه آنها را مانند خس و خاشاك مىسوزاند و در بوته مقام قرب نابود مىكند؛ لذا محمّد بن فُضَيل از حضرت رضا عليه السّلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمودند:
الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ. [3]
البتّه خدابه هرموجودى قريب است، لكن انسان بواسطه هواهاى نفس و آرزوهاى دراز، خود را محجوب و دور داشته است؛ حضرت سجّاد عليه السّلام فرمايد:
وأنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إلّا أن تَحجُبَهُمُ الآمال [الأعمَالُ السَّيِّئَة] دُونَكَ. [4]
نماز حجاب را برداشته سيم را متّصل مىكند.
الصّلاة مِعْراجُ المُؤمِنِ. [5]
«نماز معراج مؤمن است.»
آنچه از حقايق در معراج بر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم مشهود شده است ممكن است نظاير و أشباه آن براى مؤمنين كه پيروى از او نموده، امّت او محسوب مىگردند پيدا شود؛ در حديث قدسى است:
حديث شريفلايَسَعُنِى أرْضِى و لاسَمَائِى، بَلْ يَسَعُنِى قَلبُ عَبدِى الْمُؤمِنِ بِى. [6]
نماز حال خلوت بنده با خداست، مانند خلوت عاشق با معشوق. خاطرات حكم مزاحماتى است كه براى عاشق در خلوت پيدا مىشود، او را كسل و خسته مىكند، ناراحت و پريشان مىنمايد، نمىگذارد آنطور كه بايد متمتّع شود؛ همچنين توجّه به غير خدا در نماز روح را رنجور و خسته مىكند و نمىگذارد از لقاى او متمتّع گردد و با او انس گيرد.
عَن مُعاوِيَة بنِ وَهبٍ قالَ: سَألتُ أباعَبدِاللهِ عليه السّلام عَن أفضَلِ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى رَبِّهِم و أحَبِّ ذَلِكَ إلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ، ما هو؟ فَقالَ: ما أعلَمُ شَيئًا بَعدَ المَعرِفَة أفضَلَ مِن هَذِهِ الصَّلاة؛ ألا تَرَى أنَّ العَبدَ الصّالِحَ عِيسَى بنَ مَريَمَ عليه السّلام قالَ: (وَ أَوْصانى بِالصَّلاة وَ الزَّكاة ما دُمْتُ حَيًّا) [7]
و در حديث ديگر، زيد الشَحّام از حضرت صادق عليه السّلام روايت مىكند كه: سَمِعتُهُ يَقولُ:
أحَبُّ الأعمالِ إلَى اللهِ عَزَّوجَلَّ الصَّلاة؛ و هِىَ آخِرُ وَصايا الأنبِياءِ عليهم السّلام. فَما أحسَنَ الرَّجُلَ يَغتَسِلُ أو يَتَوَضَّا فَيُسبِغُ الوُضوءَ ثُمَّ يَتَنَحَّى حَيثُ لا يَراهُ أنِيسٌ فَيُشرِفُ عَلَيهِ و هو راكِعٌ أو ساجِدٌ! إنَّ العَبدَ إذا سَجَدَ فَأطالَ السُّجودَ نادَى إبلِيسُ: يا وَيلاهْ! أطاعَ و عَصَيتُ و سَجَدَ و أبَيتُ. [8]مقصود حضرت از تنحّى همان دور شدن از مردم و خلوت گزيدن است، بطورى كه در تمام حالات حضور قلب پيدا كند و به جمعيّت خود بپيوندد، [9] و صارفى از توجّه تامّ و كامل براى او پيدا نشود. شيطان سعى نموده او را از قرب خدا دور كند؛ شيطان كه خود در عالم كثرت و تفرقه آمد، ابداً راضى نيست كه فردْ مقرَّب گردد و در توحيد و عالم خلوص قدمى گذارد، بدين جهت ناله مىكند.
حديث پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم: يا عَبْدَاللهِ أعِنّا بِطُولِ السُّجودِ
عَن عَبدِاللهِ بنِ سِنانٍ عَن أبِىعَبدِاللهِ عليه السّلام أنَّهُ قالَ: مَرَّ بِالنَّبِىِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم رَجُلٌ و هو يُعالِجُ بَعضَ حُجُراتِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللهِ! ألا أكفيكَ؟ فَقالَ: شَأنَكَ؛، فَلَمّا فَرَغَ قالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم: حاجَتُكَ؟ قالَ: الجَنَّة؛ فَأطرَقَ رَسولُ اللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم ثُمَّ قالَ: نَعَم! فَلَمّا وَلَّى قالَ لَهُ: يا عَبدَاللهِ! أعِنّا بِطُولِ السُّجُودِ. [10]
و همچنين وَشّاء مىگويد:
سَمِعتُ الرِّضَا عليه السّلام يَقُولُ: أقرَبُ ما يَكُونُ العَبدُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و هو ساجِدٌ، و ذَلِكَ قَولُهُ عَزَّ و جَلَّ: (وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ) [11]
نماز اتّصال باطن انسان به عالم انوار است، نماز اتّصال به عالم طهارت است، نماز در انسان ايجاد نور مىكند، مؤمن منوّر به نور خداست (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (، [12] كسى كه محو جمال احدى گردد سراپايش غرق نور مىشود؛ نورى كه در ذات او و در صفت و فعل او نيز اثر مىگذارد يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ [13] اين نور راه را براى او روشن مىكند.
اتَّقُوا فِراسَة المُؤمِنِ فَإنَّهُ يَنظُرُ بِنُورِ اللهِ [عَزَّ و جَلَ]. [14]
داستان چهار صحابى كه در جنگ موته از دهان آنها نور ساطع شد
حضرت أميرالمؤمنين روز اوّل شعبان عبور كرد بر قومى كه در مسجد نشسته بوده و در امر قضا و قدر مذاكره و مجادله مىنمودند، حضرت آنان را نهى فرمود و ترغيب به عمل صالح نمود؛ تا آنجا كه در وصف مردمان روشن ضميركه اثر عبادت و نماز در آنان مشهود مىشود فرمود:
حضرت رسول أكرم لشكرى به جهاد كفّار فرستاد؛ دشمنان در شب تار بر آنان هجوم آورده شبيخون زدند، شبى بس تار و ظلمانى. مسلمانان كه آرميده و از شمشير و نيزه خود خبر نداشته و در آن تاريكى دشمن را نمىديدند (دشمنى كه آنها را هدف تيرباران قرار داده اگر چندى بطول مىانجاميد همگى هلاك شده بودند) ناگهان نورى از دهان چهار نفر به نام عبدالله بن رَواحَه، [15] زيد بن حارثِه، قَتادة بن نُعمان، و قيس بن عاصم مِنقَرى كه در چهار گوشه ميدان بيدار و مشغول نماز و تلاوت قرآن بودند ساطع شد كه آن صحنه مانند روز روشن گشت. مسلمانان دلير شدند، قوّت گرفتند، شمشير كشيده در پى دشمن تاختند و آنها را مقتول و مجروح و برخى را نيز اسير نمودند. چون به مدينه مراجعت نمودند قضيّه را براى حضرت رسول الله نقل كردند، حضرت فرمودند: آن نور براى أعمال چهار نفر بود از نماز و قرآن كه در روز اوّل شعبان بجاى آورده بودند. [16]
بارى چون بنده پيوسته به نماز مشغول شود و با آداب ظاهرى و باطنى بجاى آرد، چنان با نماز انس مىگيرد كه از هر خستگى گريخته و در پناه نماز آسوده مىشود، و هيچ لذّتى براى او برابرى با نماز نمىنمايد، بلكه لذّات اين جهان در مقابل نماز و قياس با آن جز المى و رنجى بيش نيست.
كلمات نورانى أباعبدالله الحسين عليه السّلام با اصحاب در شب عاشورا
در «ارشاد» مرحوم مفيد رضوان الله عليه آورده است كه: چون عصر تاسوعا حضرت أباالفضل پيغام لشكر عمر بن سعد را كه در آن، حضرت سيّدالشّهداء را مخيّر نموده بودند بين تسليم امر عبيدالله بن زياد و بين مناجزه و مقاتله، براى حضرت آورد، حضرت فرمودند:
ارْجِعْ إلَيهِم، فَإنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلَى غُدوَة و تَدفَعَهُم عَنّا العَشِيَّة لَعَلَّنا نُصَلِّى لِرَبِّنا اللَّيلَة و نَدعُوهُ و نَستَغفِرُهُ، فَهُو يَعلَمُ أنِّى قَد كُنتُ احِبُّ الصَّلاة لَهُ و تِلاوَة كِتابِهِ و كَثرَة الدُّعاءِ و الاسْتِغفارِ. [17]
چون حضرت أباالفضل مهلت گرفت و مراجعت نمود، نزديك شب بود كه حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام اصحاب را جمع نمود؛
قالَ عَلِىُّ بنُ الحُسَيْنِ زَيْنُ العابِدِينَ عليهما السّلام: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لأسْمَعَ ما يَقُولُ لَهُمْ و أنا إذْ ذاكَ مَرِيضٌ، فَسَمِعْتُ أبِى يَقُولُ لأصحابِهِ:
اثنِى عَلَى اللهِ أحسَنَ الثَّناءِ و أحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ و الضَّرّاءِ. اللهُمَّ إنِّى أحمَدُكَ عَلَى أن كَرَّمتَنا بِالنُّبُوَّة و عَلَّمتَنا القُرآنَ و فَقَّهتَنا فى الدِّينِ و جَعَلتَ لَنا أسماعًا و أبصارًا و أفئِدَة، فاجعَلنا مِنَ الشّاكِرِينَ. أمّا بَعدُ: فَإنِّى لا أعلَمُ أصحابًا أوفَى و لا خَيرًا مِن أصحابِى و لا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ و لا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتِى فَجَزاكُمُ اللهُ عَنِّى خَيرًا. ألا و إنِّى لَأظُنُّ يَومًا لَنا [أنّه آخَرَ يومٍ لَنا] مِن هَؤُلاءِ؛ ألا و إنِّى قَد أذِنتُ لَكُم فَانطَلِقُوا جَمِيعًا فى حِلٍّ لَيسَ عَلَيكُم مِنِّى ذِمامٌ، هَذا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا.
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ و أبناؤُهُ و بَنُو أخِيهِ و ابنا عَبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ ذَلِكَ لِنَبقَى بَعدَكَ! لا أرانا اللهُ ذَلِكَ أبَدًا أبَدًا! بَدَأهُم بِهَذا القَولِ عَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ عليه السّلام و أتبَعَتهُ الجَماعَة عَلَيهِ فَتَكَلَّمُوا بِمِثلِهِ و نَحوِهِ. فَقالَ الحُسَينُ عليه السّلام: يا بَنِىعَقِيلٍ! حَسبُكُمْ مِنَ القَتلِ بِمُسلِمِ بنِ عَقِيلٍ، فَاذهَبُوا أنتُم فَقَد أذِنتُ لَكُم. فَقالُوا:سُبحانَ اللهِ! ما يَقُولُ النّاسُ؟ يَقُولُون [نَقولُ] إنّا تَرَكنا شَيخَنا و سَيِّدَنا و بَنِى عُمُومَتِنا خَيرَ الأعمامِ و لَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ و لَم نَطعَنْ مَعَهُم بِرُمحٍ و لَمْ نَضرِبْ مَعَهُم بِسَيفٍ و لا نَدرِى ما صَنَعُوا. لا و اللهِ! ما نَفعَلُ ذَلِكَ، و لَكِن نَفدِيكَ بِأنفُسِنا و أموالِنا و أهلِينا و نُقاتِلُ مَعَكَ حَتَّى نَرِدَ مَورِدَكَ، فَقَبَّحَ اللهُ العَيشَ بَعدَكَ!
و قامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَة فَقالَ: أ نَحنُ نُخَلِّى عَنكَ؟! و بِما نَعتَذِرُ إلَى اللهِ فى أداءِ حَقِّكَ؟ أما [لا] و اللهِ حَتَّى أطعَنَ فى صُدُورِهِم بِرُمحِى و أضرِبَهُمْ بِسَيفى ما ثَبَتَ قائِمُهُ فى يَدِى؛ و لَو لَم يَكُنْ مَعِى سِلاحٌ اقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَة! و اللهِ لا نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعلَمَ اللهُ أنّا قَد حَفِظنا غَيبَة رَسولِهِ [رَسولِ اللهِ] فيكَ! أما و اللهِ لَو عَلِمتُ أنِّى اقْتَلُ ثُمَّ احيَى ثُمَّ احرَقُ ثُمَّ احيَى ثُمَّ اذرَى، يُفعَلُ ذَلِكَ بِى سَبعِينَ مَرَّة! ما فارَقتُكَ حَتَّى ألقَى حِمامِى دُونَكَ؛ و كَيفَ لا أفعَلُ ذَلِكَ و إنَّما هِىَ قَتلَة واحِدَة ثُمَّ هِىَ الكَرامَة الَّتِى لا انقِضاءَ لَها أبَدًا!
و قامَ زُهَيرُ بنُ القَينِ رَحمة اللهِ عَلَيه فَقالَ: و اللهِ لَوَدِدتُ أنِّى قُتِلتُ ثُمَّ نُشِرتُ ثُمَّ قُتِلتُ حَتَّى اقتَلَ هَكَذا ألفَ مَرَّة، و إنَّ اللهَ عزّوجلّ يَدفَعُ بِذَلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ و عَن أنفُسِ هَؤُلاءِ الفِتيانِ مِن أهلِ بَيتِكَ!
و تَكَلَّمَ جَماعَة أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضًا فى وَجهٍ واحِدٍ، فَجَزاهُمُ الحُسَينُ عليه السّلام خَيرًا و انصَرَفَ إلَى مِضرَبِهِ. [18]
پاورقی ها:
__________________________________________________
[1] سوره العنكبوت (29) آيه 45: [ (اى رسول ما) آنچه را كه از كتاب (آسمانى قرآن) بر تو وحى شد (بر خلق) تلاوت كن و نماز را (كه بزرگ عبادت خداست) به جاى آر. كه حقّاً نماز انسان را از كارهاى قبيح و ناپسند نهى مىكند؛ و هر آينه اين نماز كه ذكر خداست از هر چيز برتر و بزرگتر است و خدا به هر چه (براى خشنودى او و به ياد او) كنيد آگاه است.]
[2] سوره الرّعد (13) آيه 28: [آنها كه به خدا ايمان آورده و دلهاشان به ذكر خدا آرام مىگيرد، هان كه دلها با ذكر خدا آرامش مىيابد.]
[3] الكافى، ج 3، ص 265؛ و نيز در ج 78، بحار الأنوار، طبع آخوندى، ص 208 وارد است كه: چون أبوحنيفه به حضرت صادق عليه السّلام عرض كرد: يا أباعَبدِاللهِ ما أصبَرَكَ عَلَى الصَّلاة؟ فَقالَ: وَيحَكَ يا نُعمانُ! أ ما عَلِمتَ أنَّ الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ؟! الحديث. و نيز در تحف العقول، ص 221؛ و در ج 17، بحار الأنوار، كمپانى، ص 2] 13] از تحف العقول از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده است كه: الصَّلاة قُربانُ كُلِّ تَقِىٍّ؛ الحديث: [نماز حالت قرب و نزديكى انسان با پروردگار است. مترجم]
[4] دعاى أبوحمزه ثُمالى: [به تحقيق كه بين تو و بين بندگانت هيچ حجاب و ساترى وجود ندارد الّا اينكه آرزوهاى دور از واقعيّت مردم است كه آنها را از قرب به تو محروم مىسازد. مترجم]
[5] اين جمله روايت نيست، و در هيچيك از كتب شيعه و سنّت به عنوان روايت ديده نشده، و فقط آخوند ملّا محمّد كاظم خراسانى در باب صحيح و أعمّ از كفاية الاصول در رديف آيه قرآن (الصَّلاة تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ)وروايت: عمود الدين و الصوم جنة من النار ذكر مىكند و ظاهرش عنوان روايت است و البتّه اشتباه است. و اخيراً ديدم كه مرحوم صدرالمتألّهين در تفسير سوره جمعه، ص 225 از طبع حروفى اين روايت را به رسول الله صلّى الله عليه و آله إسناد داده است، و نيز در تفسير سوره أعلى ص 357 بدون إسناد به رسول الله ذكر كرده است. [و در مستدرك سفينة البحار، ج 6، ص 343، به نقل از علّامه مجلسى در كتاب بيان الاعتقادات آورده است].
[6] نقله العلّامة المجلسى فى البحار الأنوار، ج 20، ص 209، طبع رحلى؛ ج 55، ص 39، طبع جديد.
[7] الكافى، ج 3، ص 264: [معاوية بن وهب از امام صادق عليه السّلام سؤال مىكند: بهترين وسيلهاى كه مردم را به خدا نزديك مىكند و خداوند آن را بيشتر دوست دارد چيست؟
حضرت فرمودند: پس از معرفت و شناخت واقعى پروردگار، من چيزى افضل از همين نماز نيافتم. آيا نمىبينى كه بنده صالح خدا حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود: و خداى متعال مرا به اداء نماز و پرداخت زكات سفارش نمود تا وقتى كه زنده هستم؟ مترجم]
[8] الكافى، ج 3، ص 265: [زيد شحّام از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: محبوبترين اعمال نزد پروردگار نماز است، نماز آخرين سفارش همه پيامبران الهى بوده است. چه نيكو است كه انسان غسل كند يا وضوء بگيرد و وضوء را بسيار خوب و با شرائط و آداب آن بگيرد و آنگاه از مردم كناره گرفته به گوشهاى پناه آورد تا كسى او را نبيند و به عبادت و ركوع و سجود مشغول شود.
[9] در باب بيست و پنج از مصباح الشريعة گويد: فانّ النبىّ صلّى الله عليه و آله و سلّم قال: إنّ المُصَلِّى مُناجٍ رَبَّهُ.
[10] الكافى، ج 3، ص 266: [عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمودند:
روزى رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم مشغول اصلاح منزل خود بود، مردى از آنجا عبور مىكرد گفت: اى رسول خدا كمك مىخواهى؟
حضرت فرمودند: هرطور كه ميل دارى. پس وقتى كه كار تمام شد حضرت به او فرمود: چه حاجتى براى اين كارت مىخواهى؟ آن شخص عرض كرد: بهشت. حضرت كمى سر خود را پائين انداختند، و سپس فرمودند: بسيار خوب. آن شخص با حال شعف و طيب خاطر حركت كرد كه برود، ناگاه رسول خدا فرمودند: اى مرد تو هم ما را با سجدههاى طولانى يارى نما. مترجم]
[11] الكافى، ج 3، ص 26]: 4 وشّاء از امام رضا عليه السّلام نقل مىكند كه فرمود:
در حال سجده بنده از همه اوقات ديگر به خدا نزديكتر است. و لذا خداى متعال در قرآن مىفرمايد: سجده كن و خود را به من نزديك گردان. مترجم]
[12] سوره النّور (24) آيه 35: [خداوند نور آسمانها و زمين است.]
[13] سوره الحديد (57) آيه 28: [اى كسانى كه ايمان آوردهايد، تقواى خداوند را پيشه گيريد، و به رسولش ايمان آوريد، تا خداوند دو نصيب از رحمت خود به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد، كه با آن راه برويد.]
[14] الكافى، ج 1، ص 218، با اندكى اختلاف: [بترسيد از زيركى و آگاهى مؤمن، زيرا او با نور خدا كه نشأت يافته از عالم غيب به حوادث و افراد مىنگرد (و لذا خطاء در آن راهى ندارد). مترجم]
[15] عبدالله بن رَواحَه و زيد بن حارثِه به دستور حضرت رسول اكرم در جنگ موته پس از شهادت جعفر بن أبىطالب علمدار لشكر شدند و يكى پس از ديگرى شهيد شدند.
[16] اين خبر را در تفسير منسوب به حضرت عسگرى عليه السّلام، در ص 250 كه در حاشيه تفسير علىّ بن ابراهيم طبع شده است ضمن خبر مفصّلى از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام در ذيل آيه (أَوْ ضَعيفاً أَوْ لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ)نقل كرده است.
[17] [برگرد به سوى آنان شايد بتوانى يك امشبى را از آنان مهلت بخواهى تا ما بتوانيم شب را به نماز و دعا و استغفار به پيشگاه پروردگارمان بگذرانيم. خدا مىداند كه من نمازِ براى او و تلاوت كتابش و دعا و استغفار را بسيار دوست مىدارم. مترجم]
[18] إرشاد، ج 2، ص 90 الى 93: [امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام مىفرمايند: پس من خود را به خيمه اصحاب نزديك كردم تا ببينم پدرم به آنان چه مىگويد درحاليكه مريض بودم و در بستر افتاده بودم، پس شنيدم كه به اصحاب چنين مىفرمايد:
بهترين درودهاى خود را به پيشگاه خداى متعال عرضه مىدارم، و او را در همه حال چه خلوت و چه جلوت مورد ستايش و تقديس قرار مىدهم.
بار پروردگارا تو را ستايش مىكنم بر اينكه ما را به نبوّت گرامى داشتى و علم قرآن را در سينه ما قرار دادى و ما را در دين خود بصير و فقيه گرداندى و براى ما گوش و چشم و قلب (فهم و بصيرت و اتّصال به ذات خودت) را مقرّر فرمودى، پس ما را از زمرهشكرگزاران بر اين نعمتها قرار بده.
امّا بعد: من به تحقيق اصحابى باوفاتر و نيكوتر از اصحاب خود سراغ ندارم و نه خويشاوندانى نيكوكارتر و با حميّتتر و پيوستهتر از اهل بيت و خويشاوندان خود نمىبينم، پس خدا خود از جانب من جزاء و پاداش شما را عطاء بفرمايد.
آگاه باشيد كه گمان من بر آنست كه ما آخرين روز از عمر خود را با اين دشمن سپرى مىنماييم، بدانيد كه من به شما اجازه خروج و ترك اين سرزمين را مىدهم. پس همگى از اينجا برويد و من هيچ تعهّد و التزامى را بر گردن شما نسبت به خود قرار نمىدهم. از سياهى شب بهره گيريد و همچون شترى راهوار به سمت و سوى اهل و ديار خود رهسپار شويد.
در اين هنگام برادران و فرزندان برادر و دو فرزند عبدالله بن جعفر به پدرم گفتند: آيا مىخواهى كه پس از تو زنده بمانيم؟ خدا هيچگاه ما را پس از تو زنده نگذارد، ابتداءً ابوالفضل العباس لب به اين سخن گشود و بقيّه اصحاب وخويشان از او متابعت نموده، اين گونه پاسخ امام عليه السّلام را دادند.
پس امام حسين عليه السّلام روى به فرزندان عقيل نموده و فرمود: اى فرزندان عقيل! شهادت مسلم بن عقيل براى شما كافى است. برويد و من تعهّد شما را از خود برداشتم، آنها گفتند: سبحان الله ما جواب مردم را چه بدهيم؟ مردم بگويند: ما بزرگ خود و آقا و مولاى خود و پسر عموهاى خود كه مانند آنها وجود ندارد را رها نموديم درحاليكه نه تيرى بسوى دشمن پرتاب نموديم و نه نيزهاى بر آنها وارد نموديم و نه با شمشير در مقام دفع آنان برآمديم و ندانيم چه بر سر آنها آمده است، نه قسم به خدا هيچگاه اين كار را نخواهيم كرد، وليكن جان خود و مال و اهل و عيال خود را فداى تو مىكنيم و دوشادوش تو با آنها به جنگ برمىخيزيم تا خداى متعال ما را به همانجا كه تو را مىبرد برساند، سياه باد روزگارى كه بدون تو سپرى نمائيم.
در اين هنگام مسلم بن عوسجه برخاست و خطاب به حضرت عرض كرد: آيا مىگوئى از تو دست برداريم؟ در اين صورت چه عذرى را به پيشگاه خداى متعال نسبت به اداء حقّ تو بر ما مىتوانيم ارائه دهيم؟ قسم به خدا آنچنان در راه حمايت از تو پاى فشارى خواهم كرد كه تا نيزههاى خود را در قلب اين از خدا بىخبران وارد نكنم و تا شمشير در دست دارم و زندگانى از آنان نستانم از پاى نخواهم نشست، و اگر سلاح خود را از دست دادمحتّى با سنگ با آنان به مقابله و نبرد برخواهم خاست.
قسم به خدا هرگز تو را رها نخواهيم ساخت تا خدا بداند كه ما پس از پيامبرش حريم او را در فقدان او حفظ نموديم. قسم به خدا اگر بدانم كه كشته خواهم شد سپس زنده شوم آنگاه مرا بسوزانند باز زنده شوم سپس بدنم را متلاشى و پراكنده سازند و اين داستان تا هفتاد مرتبه تكرار گردد دست از يارى تو برنخواهم داشت تا مرگ مرا دريابد. و چگونه به اين كار رضايت ندهم، چرا كه اين مرگ فقط يكبار است، امّا در عوض موجب سعادت و رستگارى ابدى و كرامت دائم نزد خداى تعالى خواهد بود.
زهير بن قين رحمى الله عليه برخاست و عرض كرد: قسم بخدا دوست داشتم اى كاش كشته مىشدم و اجزاء بدنم منتشر و پراكنده مىگرديد آنگاه دوباره كشته مىشدم تا هزار بار، بلكه خداى متعال با اين عمل تو را و اين جوانان از اهل بيتت را از كشته شدن محفوظ بدارد.
ساير اصحاب نيز هر كدام به نوبه خود نظير همين تعبيرها را خطاب به حضرت عرض نمودند، پس سيّد الشهداء براى آنان دعا فرمود و به خيمه خود بازگشت. مترجم]
منبع: انوارالملكوت، ج1، ص: 99 تا ص 110
از حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله نفسه المبارکة
- قبلی
- بعدی >>
- توضیحات
- مباحث معرفتی
- 19 اسفند 1390
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 10617