جان را به يك اشاره مسخر كند علي
جان را به يك اشاره مسخر كند علي
دل را به يك نظاره منور كند علي
ايجاد گل ز شعله ي آذر كند علي
يك لحظه سير عالم اكبر كند علي
بر كاينات جود مكرر كند علي
*****
او را سزد به خلق اميري و رهبري
او آورد عدالت و قسط و برابري
تيغش رسد به چرخ گه رزمآوري
با ذوالفقار حيدري و دست داوري
يك لحظه فتح قلعه ي خيبر كند علي
*****
افلاك را مهار كند با نظارهاي
بيمهر او به چرخ نتابد ستارهاي
نبود به دهر منقبتش را شمارهاي
ابليس را به بند كشد با اشارهاي
يك لحظه گر اشاره به قنبر كند علي
*****
پيغمبري نبوده بدون ارادتش
كعبه هنوز فخر كند بر ولادتش
مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش
پروردگار فخر كند بر عبادتش
چون بندگي به خالق داور كند علي
*****
او ناخداست كشتي ليل و نهار را
فرمان دهد هماره خزان و بهار را
تقسيم كرده روز ازل خلد و نار را
نبود عجب كه خلق خداوندگار را
با يك نگاه خويش ابوذر كند علي
*****
گردون به پيش تيغ علي افكند سپر
از حملهاش قضا و قدر ميكند حذر
شمشير فتح داور و شير پيامبر
روز از سران فتنه بگيرد به تيغ، سر
شب در خرابه با فقرا سركند علي
*****
هنگام بذل دست بود دست داورش
گر كوهي از طلا بود و كوهي از زرش
اول نهد طلا به كف سايل درش
نبود عجب به دست غلام ابوذرش
اين گوي خاك را به جهان زر كند علي
*****
هر جا خدا خداست علي هم بود امير
خورشيد را توان كشد از آسمان به زير
از بس كه بود ديو هوا در كفش اسير
حتي شكم ز نان جوين هم نكرد سير
با آنكه سنگ را در و گوهر كند علي
*****
در آسمان لواي امامت بپا كند
در خاك، با خدا دل شب التجا كند
در جنگ، حفظ جان رسول خدا كند
در رزم تيغ خويش به دشمن عطا كند
در مهد، پاره پيكر اژدر كند علي
*****
طاقي كه تا قيام قيامت نيافت جفت
جان را هماره در ره اسلام ترك گفت
از جبرييل نغمه ي «الا علي» شنفت
در ليله المبيت به جاي رسول خفت
تا جان خود فداي پيمبر كند علي
*****
شاهي كه هست و بود به دستش مسخر است
با يك فقير زندگي او برابر است
از بس كه در خلافت خود عدلگستر است
سهم عقيل را كه بر او خود برادر است
با سهم يك فقير برابر كند علي
*****
روزي كه از خطاي همه پرده ميدرند
روزي كه خلق تشنه به صحراي محشرند
دلها ز تشنگي چو شررهاي آذرند
آنان كه مست جام تولاي حيدرند
سيرابشان ز چشمه ي كوثر كند علي
*****
دارد ز قلب خاك حكومت بر آسمان
بر دستش اختيار مكان داده لامكان
گردد به گردش نگهش محور زمان
دست خداست با سر انگشت ميتوان
افلاك را هماره مسخر كند علي
*****
دين يافت از ولادت شير خدا كمال
بيمهر حيدر است مسلمان شدن محال
عالم به او و او به خدا دارد اتكال
در عين بندگي به خداوند ذوالجلال
اعجاز، همچو خالق داور كند علي
*****
آدم سرشته شد گلش از خاك پاي او
كس را چه زهره تا كه بگويد ثناي او
مداح او كسي است كه باشد خداي او
اكسير معرفت طلب از كيمياي او
شايد مس وجود تو را زر كند علي
*****
دنيا نديده مثل علي راست قامتي
در هر دلي بپاست ز شورش قيامتي
هر نقطه را بود ز ولايش علامتي
هر لحظه ريزد از سر دستش كرامتي
جود از نياز خلق، فزونتر كند علي
*****
دل از خيال منظر حسنش صفا گرفت
بايد از آن جمال نشان خدا گرفت
حق از نخست، عهد ولايش ز ما گرفت
روزي كه تيرگي همه جا را فراگرفت
ما را شراب نور به ساغر كند علي
*****
روز جزا كه هست همان روز سرنوشت
هركس به حشر ميدرود هر چه را كه كشت
بخشنده ميشوند همه كردههاي زشت
رويد ز شعلههاي جهنم گل بهشت
گر يك نگه ز دور به محشر كند علي
*****
مهر قبول توبه ي آدم به نام اوست
موسي به طور همسخن و همكلام اوست
از قلههاي وهم فراتر مقام اوست
امر قضا به حكم خدا در نظام اوست
تا در نظام خود چه مقدر كند علي
*****
مدح علي است كار خداوند ذوالجلال
اينجا تمام عالم خلقت كرند و لال
بيلطف او به كس نبود قدرت مقال
«ميثم» چو دم زني ز ثناي علي و آل
هر دم تو را عنايت ديگر كند علي
*****
- توضیحات
- مدیحه
- 16 مرداد 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 5670